اینکه شروع درمان، با حس عدم اطمینان همراه باشد، یک اتفاق شایع و معمول هست؛ چرا که ما قصد داریم کاری را آغاز کنیم که از آن دید واضح و مشخصی نداریم و حتی ممکن است براساس تجارب قبلی خود و اطرافیانمان دست به قضاوت و پیش بینی بزنیم. اگر اطرافیان ما تجارب خوبی داشته باشند، اوضاع کمی بهتر است ولی اگر برعکس این موضوع باشد، شرایط کمی سخت خواهد شد؛ چرا که احساس میکنیم، نیاز به حضور یک روانشناس داریم ولی از آن طرف فکر میکنیم که اگر همه چیز خوب پیش نرود چی؟ اگر اشتباه کنم چی؟ اگر از اعتمادم سو استفاده شود چی؟ اگر شما هم تصمیم دارید که درمان را شروع کنید ولی احساس سردرگمی میکنید در ادامه به بررسی نه علت شایع که باعث میشوند تا افراد، درمان را شروع نکنند، خواهیم پرداخت.
یک) مشکلات من اونقدرها هم بزرگ و مهم نیستند:
خیلی اوقات افراد فکر میکنند که درمان، آخرین مرحله است و زمانی باید آن را آغاز کنند که واقعا به ته خط رسیده اند. یا حتی فکر میکنند درمان فقط برای افرادی که دارای اختلالات حادِ روان هستند، مناسب است و برای آنها کارایی ندارد. اما مگر غیر از این است که پیشگیری بهتر از درمان است؟ چرا باید صبر کنیم تا اوضاع روانمان بدتر شود تا آنوقت خود را لایق جلسه ی درمان و یک روانشناس بالینی خوب و متخصص بدانیم؟ این موضوع بسیار واضح هست که طلبِ زود هنگام حمایت، باعث احساس بهبودی زودتر میشود، پس با افکار اشتباه این احساس آرامش را از خود دریغ نکنیم.
دو) من باید خودم از پس مشکلاتم بر بیام:
تا حالا شنیده اید که یک نفر بگوید؛ بهترین دکتر ارتوپد خودِ آدم هست، چون خودت بهتر از هر کسی میدونی که درونت چی میگذره؟ طبیعتا خیر! دلیلش هم این هست که همه باور دارند که ارتوپدی یک تخصص است و دکتر ارتوپد سالها درس خوانده و زمان گذاشته تا توانسته تبدیل به یک متخصص شود. همین موضوع در مورد یک درمانگر یا روانشناس خوب هم صدق می کند. شما برای اینکه تبدیل به یک دکتر روانشناس حاذق شوید، نیاز دارید تا سالها درس بخوانید، کارگاه بگذرانید و صرفا با خواندن چند کتاب خودیاری نمیتوان تبدیل به درمانگر شد.
سه) درمان که برای یکی دو روز نیست، درمان حالا حالا ادامه داره:
پروسه ی درمان، طول مدت جلسات و بسیاری از مسائل دیگر،توسط شما و درمانگر تعیین می شوند و شما قرار نیست وارد اتاقی شوید،که یک نفر مدام امر و نهی می کند و شما مجبور هستید تا اطاعت کنید.
چهار) راحت نیستم همه چیزم رو برای یک نفر دیگه تعریف کنم:
یکی از موثر ترین عوامل در اثربخشی درمان، ارتباط بین مراجع و درمانگر هست، شما قرار نیست بدون اینکه بین شما و درمانگر اعتماد ایجاد شده باشد، از جزئی ترین و دردناک ترین اتفاقات زندگی تان تعریف کنید. یک جمله ی طلایی هست که می گوید: دلیلی که مراجع، جلسه ی اول با آن به اتاق درمان آمده، دلیل اصلی حضور او نیست پس به خودتان و رابطه ی درمانی تان زمان دهید.
پنج) اگر قضاوت بشم بابت کارهایی که انجام دادم چی؟
ما معمولا زمانی که در مورد احساست مان صحبت میکنیم، احساس آسیب پذیری می کنیم. میترسیم که نکند درمانگرمان حرفهای ما را با شخص دیگری به اشتراک بگذارد و رازمان بر ملا شود. در این شرایط بهترین کاری که می توان انجام داد این است که با درمانگرتان در مورد احساس و افکاری که دارید صحبت کنید، اصلا مگر برای همین مراجعه نکرده اید؟ با پنهان کردن احساسات تان که دوباره به خود آسیب می زنید.
شش) اگر درمانگرم بهم امر و نهی کنه و مجبورم کنه چی؟
شما قرار نیست همانطور که در زندگی تان احساس فشار می کنید، مجددا وارد فضایی شوید که به فشارها و دردهای شما اضافه می کند! برعکس درمان پزشکی که ممکن است به شما دارویی داده شود که تلخ و بی مزه است ولی به شما گفته شود که تنها راه درمان شما مصرف همین دارو است، در اتاق درمان اصلا همچین اتفاقی نمی افتد و به ساده ترین شکل ممکن باید بگویم که در اتاق درمان، درمانگر تصمیم نمیگیرد بلکه تصمیم گیرنده شما هستید!
هفت) در مورد هر چیزی که صحبت کنم، باید آماده باشم تا تغییرشون بدم:
همانطور که بالاتر اشاره کردم قرار نیست بین شما و درمانگر یک رابطه ی وابستگی ایجاد شود، بلکه قرار است رابطه ی درمانی، براساس همکاری باشد. در روند درمان شما مجبور به انجام کاری نمی شوید بلکه گفت و گویی که بین شما و روانشناس صورت میگیرد، موجب تغییر چشم انداز و نگرش شما می شود، چرا که او مواردی را می بیند که قبلا به آنها توجه نکرده بودید.
هشت) نگرانم که اوضاع چطور پیش میره؟ نکنه خودم زیر سوال برم؟
یکی از مهم ترین مزایای درمان، افزایش رضایت مندی و حال خوب مراجع هست. خیلی اوقات همان چیزی که کاملا در مورد خودمان درک نمیکنیم، بیش از همه مانع شادی و دلخوشی ما می شود. هشیاری موجب افزایش کنترل می شود، پس بهترین کار این است که در مورد این موضوع با درمانگرتان صحبت کنید.
نه) حالا که تو شروع درمان تردید دارم، حتما تصمیم درستی نیست دیگه:
احساسات تردید آمیز در شروع درمان متداول هستند و میل ما به سرکوب احساسات ناخوشایند، موجب این احساسات در ما می شوند. اما اجازه دهید تا دقیق شویم، از چه چیزی واقعا می ترسیم؟ کمی زمان بگذارید و در مورد نگرانی های تان بیشتر فکر کنید چرا که این کار موجب می شود بیشتر به سمت درمان قدم بردارید تا از آن دوری کنید.
نتیجه ی پایانی:
تصور کنید قصد دارید تا برای درد کمر که مدتهاست خواب و خوراک را از شما گرفته است، به دکتر مراجعه کنید، طبیعتا افراد دیگری هم قبل از شما با این مشکل درگیر بوده اند و برای اینکه دکتر مناسب و حاذقی پیدا کنید، شروع می کنید به پرس و جو کردن از اطرافیان یا دیدن سایت های مختلف! در بین تحقیقات تان با افرادی روبرو می شوید که اعتقاد دارند، هیچ دارو و دکتری به آنها کمک نکرده و باید سوخت و ساخت! اما در درمانهای جسمی، ما فقط به حرف یک نفر اکتفا نمیکنیم چون تحمل درد کمر، امان ما را بریده است، اما در مورد مشکلات روان، گویی شرایط متفاوت هست و فکر میکنیم چون این درد مثل درمان جسمی، عینی و قابل دیدن نیست، پس اونقدرها هم نیاز به پیگیری ندارد، در حالی که بیمارستانها پر از افرادی هستند که به خاطر نادیده گرفتن مشکلات روان، بعدها درگیر بیماری های جسمی هم شده اند، پس به حس تان اعتماد کنید و بدانید که با جستجو کردن، می توانید یک درمانگر خوب و مناسب برای خود پیدا کنید، درمانگری که قرار نیست؛ حلال مشکلات شما باشد، بلکه قرار است دست شما را بگیرد و با هم به دل تاریکی ها بروید ولی با این تفاوت که اینبار یک همراه امن با خود به همراه دارید.