در اتاق درمان و در بین مراجعین این حرف بسیار شایع هست که فکر میکنند، خودشان در حال ویران کردن زندگی خود هستند. آنها تصور میکنند که استعدادهای خود را از بین برده و برخلاف تمام توانایی هایی که در خود می دیدند، رفتار کرده اند. یکی از مایوس کننده ترین رفتارهای روانشناختی، خود ویرانگری نام دارد. خود ویرانگری از نظر بهترین روانشناس بالینی به این معناست که فرد نمی تواند موفقیت های خود را بپذیرد و با وجود استعداد و آینده ایی روشن ، قدرتمندانه و بصورت ناهشیار شروع به خراب کردن زندگی خود می کند. برخلاف نگاه و نظر دیگران که او را فردی لایق و موفق می دانند، خود فرد، تصور می کند که لیاقت این همه تشویق و تعریف را ندارد و آنقدر ها هم که دیگران می گویند، دوست داشتنی و ارزشمند نیست. فردی که درگیر خود ویرانگری است، فرصت ها را خراب می کند و در جایی که واقعا می تواند رشد کند، جوری رفتار می کند که شرایط را نیست و نابود کند. این فرد حتی در قبال کاری که انجام می دهد و برایش پول دریافت می کند، احساس بدی دارد و مدام نگران است که از طرف دیگران در برابر خدمات و کیفیتی که ارائه کرده است، مورد بازخواست قرار گیرد، پس تصمیم می گیرد؛ در برابر خدماتی که ارائه داده است، کمترین مبلغ را دریافت کند.
در ذهن یک خود ویرانگر چه می گذرد؟
تا به حال این تجربه را داشته اید که دیگران از شما قدر دانی کنند، و شما به این فکر کنید که واقعا لایق این احترام و توجه نیستید؟ در اعماق ناخودآگاه افرادی که درگیر خود ویرانگری هستند؛ چنین افکاری در جریان است:
- اینقدر ها هم که فکر میکنه کارم خوب نیست.
- ازم تعریف میکنه تا واسش بیشتر کار کنم، وگرنه چه دلیلی داره یه مدیر انقدر از کارمندش تعریف کنه؟
- دوستم کلا از بقیه زیاد تعریف میکنه، دیگه عادتش شده، این ذوق زدگیشم بخاطر کار من نیست، کلا با همه همینه.
اما دلیل این خود ویرانگری چیست؟ چرا افراد تصمیم میگیرند تا توانایی ها و استعداد های خودشون رو نبینند و بجای داشتنِ یک زندگی خوب، یک مرگ خود خواسته را انتخاب می کنند؟ منظور از مرگ خود خواسته، از بین رفتن آرزو ها و اهداف هست. در ادامه ی این مقاله قصد داریم تا به بررسی چهار عامل مهم در ایجاد خود ویرانگری بپردازیم که توجه به آنها حائز اهمیت هست.
یک ) خودویرانگری یک مکانیسم دفاعی در برابر همه توانی است.
قبل از توضیح مورد اول، بهتر است تا مکانیسم دفاعی را تعریف کنیم. مکانیسم دفاعی، واکنشِ ناهشیاری هست، که افراد برای اجتناب از اضطراب، از خود نشان می دهند و بدین گونه، بصورت موقت، اضطراب خود را خاموش می کنند. حالا که تعریف مکانیسم های دفاعی را یاد گرفتیم، بریم سراغ اولین دلیل خود ویرانگری که به آن اشاره کردیم. در جریان رشد طبیعی، هر کودکی، مرحله ی خود محوری را پشت سر می گذارد، او تصور می کند که مرکز توجه جهان هستی است و همه چیز باید به فرمان و نظر او پیش برود. کودکان در این مرحله، خود را حاکم مطلق دنیا تصور می کنند، کنترل همه چیز را بر عهده می گیرند و گویی که روز و شب به فرمان آنها ایجاد می شوند. همانطور که اشاره شد، از نگاه روانشناسان بزرگسال و متخصصین، این مرحله ی رشدی، کاملا طبیعی و سالم هست و همه ی ما برای داشتن یک رشد سالم، از دوره ایی عبور کردیم که با خیال پردازی، خود را صاحب قدرت میدیدم. درست است که هر کودکی، این مرحله ی رشدی را تجربه می کند، اما چطور تجربه کردن آن، کاملا بستگی به اطرافیان کودک دارد. اگر والدین از اعتماد بنفس کافی برخوردار باشند، از این لحظات همه توانی کودک، با آرامش و صبوری عبور می کنند، اما متاسفانه همه ی کودکان، والدینی امن و با عزت نفس ندارند و برعکس، والد ممکن است تحمل قدرت طلبیِ کودک خود را نداشته باشد و حتی از پتانسیل کودکش بترسد و احساس کند که در برابر او ناتوان است و نتیجه ی این برخورد اینگونه پیش می رود که این کودک در بزرگسالی، تبدیل به فردی می شود که بیش از حد ترسو هست، دوست ندارند جلوی چشم باشد و به اصطلاح خود نمایی کند. بزرگسالی که نمی تواند تحمل کند که توجه ها به سمت او جلب شود ، او هوش و درایت خود را نادیده می گیرد، فرصت های پیشرفت را یکی پس از دیگری رد می کند ، لباس های تیره و ساده می پوشد و در یک کلام، دیگران فکر می کنند که او خجالتی هست. دلیل این رفتار این است؛ به کودک اجازه داده نشده که بتواند بین نیروهای متضادش، تعالی بالغانه ایجاد کند!
دو) فقط شکست هست که میتواند عشق را به ارمغان بیاورد.
دلیل دیگرِ خود ویرانگری در افراد، مربوط به والدینی است که پیام های گیج کننده و متضاد به فرزند خود منتقل می کنند، آنها در این پیام های مبهم به کودک خود می گویند؛ تنها در صورتی که شکست بخوری، دوس داشتنی خواهی بود، دقیقا بر خلاف یک خانواده ی سالم که موفقیت ها جشن می گیرند، آنها به استقبال شکست و رنج می روند. این والدین زمانی که کودکشان تحت فشار است و دارد اذیت می شود، ناگهان از خود عشق و محبت نشان می دهند! چه انگیزه ای قوی تر از عشق می تواند به انسان جرات زیستن و ادامه دادن بدهد؟ هر چند که این عشق موجب می شود تا این کودکان، فقط زنده بمانند، نه اینکه زندگی کنند! عشقی که برای آنها مساوی است با تنهایی و تنها بودن!
سه) جستجو برای خود حقیقی:
در بعضی خانواده ها پیام نامیدانه به شکل دیگری منتقل می شود و آنها به کودک خود می گویند؛ تنها راه دریافت عشق، پیروزی است. اگر میخواهی دوست داشته بشی، باید دستاوردهای زیادی بدست بیاری! باید ترفیع بگیری، شاگر اول بشی و در یک کلام در چشم دیگران مهم باشی! کودک شاید تا دوره ای تلاش کند تا بهترین باشد اما انگار ناگهان به خود می آید و از خویش این سوال را می پرسد: پس خودم چی؟ کودکی که حالا تبدیل به یک فرد بزرگسال شده، حس می کند که بخشی از وجودش نادیده گرفته شده است و ممکن است نزدیک به صعود و پیروزی هم باشد، اما تصمیم میگرد که همه چیز را نابود کند!
چهار) میل به ویران کردن دیگری.
درست است که در مورد خود ویرانگری صحبت میکنیم اما گاهی اوقات، دلیل ویران کردن خود، آزار دادن شخص دیگری است. والدینی که ما را بخاطر خودمان دوست نداشته اند، بلکه بخاطر دستاوردهایمان، به ما توجه می کردند! گویی ابزاری بودیم برای خشنود کردن آنها در مقابل دیگران و حالا زمان آن فرا رسیده که این بی عدالتی را جبران کنیم. شاید زندگی ما نابود شود، ولی آنها هم نابود خواهند شد چرا که دیگر چیزی برای به رخ کشیدن ندارند.
نکات پایانی:
در این مقاله به چهار علت خود ویرانگری پرداخته شد، تجربه ای که خیلی ها با آن روز و شب زندگی می کنند ولی دلایل آن را نمی دانند. اگر شما نیز چنین احساساتی را تجربه می کنید، بهترین کار مراجعه به کلینیک روانشناسی و وقت گرفتن از یک دکتر روانشناس هست. اگر والدین و مراقبینی امن نداشتید، قرار نیست تمام زندگی خود را با ناامنی و حس بد بگذارنید، چرا که شما لایق یک زندگی خوب و آدمهای ارزشمند هستید.